آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

آراد عشق مامان و بابا

من و رها و ورود به شش ماهگی

گل پسرم سلام الهی که ما قربونت بریم دیگه داری بزرگ می شی ما به سه ماه سوم رسیدیم خیلی خوشحالم رهای من دارم لحظه شماری می کنم برای دیدنت ١٦ هفته  دیگه می بینمت این برای من یعنی همه چیز از لحظه لحظه با تو بودن لذت می برم وقتی تو دل مامانی شیطونی بازی می کنی وقتی آروم و بی سر و صدا داری به حرفام گوش می دی وقتی که شبا با حرکت دستای بابات تو هم حرکت می کنی این لحظه ها فوق العاده اند عزیزم با دنیا عوضشون نمی کنم این لحظه لحظه های ناب با تو بودنو همش با بابا سپهر داریم به روزی که می یای و اولین لحظه دیدارمون فکر می کنیم وای چه لحظه ی ناب و عالیه دوستت دارم گلم عزیزکم پسرکم هر روز دارم بیشتر عاشقت می شم تمام روح و روانم و جونم شدی رهای من ام...
27 دی 1391

امان از دست این شیطونی هات

الهی من دورت بگردم عزیزم که روز به روز داری شیرین تر و نازتر می شی یه عالمه عاشقتم خیلی شیطون شدی مامانی حسابی دل مامان و بابا رو بردی نازنینم مخحصوصا شبها با مشت و لگدات چنان طنازی می کنی که بیا و ببین !!!!!!!!!!!!!! مخصوصاً دیشب که داشتی غوغا می کردی بابایی دستش و گذاشته بود رو شکمم و داشت باهات حرف می زد و قربون صدقه ات می رفت شما هم زیر دست بابایی خوابیده بودی هر وقت که باباجون اسم خوشگلت و صدا می زد تو یه لگد جانانه به دست بابا البته شکم مامان می زدی بابایی کلی ذوق می کرد روزهای خیلی قشنگی رو دارم می گذرونم پسر قشنگم عاشق زندگیمم عاشق باباسپهر و البته عاشق شما هم هستم عاشق زندگی قشنگی که همه تو فکرشن پیش خودشون می گن مگه زن و شوهر بدون ...
25 دی 1391

عاشقانه ها

لحظه لحظه های با تو بودن را می ستایم که نه تکرار می شوند و نه تکراری ، تمام عاشقانه های زندگیمان را نثار قدم های پر برکتت می کنیم که همه عشق است و زیبایی و لحظه های به تو رسیدن را شمارش می کنیم و چه زیباست این انتظار پر شور به تو رسیدن ، که به حق زیباترین انتظارهاست تو خواهی آمد و ما در تلاطم به تو رسیدن و در تلاشی فراوان برای برآوری هر آنچه تو می خواهی برای نیک زیستن . نازنینم آمدی و همه چیزمان شدی همه وجودمان و همه محبت درونمان فدای نگاه اولت و نفس های نخستینت که حیات دوباره زندگی پر مهر و پر عشقمان خواهد شد و رنگی نو بر صفحه زندگیمان دوستت داریم و تمام عاشقانه های زندگیمان را تقدیمت می کنیم بیا که آمدنت را آرزوست بیا که رها شوم ...
13 دی 1391

همه چیز آرومه

سللللللللللللللللللللاااااااااااااااااااااام خوشگل پسر مامان ، عاشقته مامان عزیز دلم و یه عالمه دلتنگتم راستی دیروز رفتیم پیش خانم دکتر نازنینت خانم دکتر شفیعی خیلی خیلی ویزیت خوبی بود خانم دکتر که از شرایط رشدت خیلی راضی بود می گفت که رشدت عالی بوده و خیلی هم شیطونی نازنینم وقتی می خواستیم صدای قلبت رو بشنویم انقدر شیطونی کردی که نگو کلی کیف کردم و خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت عزیزم بعدشم رفتیم با هم دیگه خونه ی مامان سیما ناهار خوردیم و و بابایی اومدم و با هم یه کم استراحت کردیم بعد هم با بابایی رفتیم بیرون و برات پیانو دیدیم چه قدر گفتیم و خندیدم و خوش گذشت بعد از اوون رفتیم و من یه شنل خریدم و بعدش عمو سهراب زنگ زد که شام بریم ...
11 دی 1391

یه روز بد

سلام پسر نازنینم عزیز دل مامان یه عالمه عاشقتم عزیزم هر روز مامان و بابا رو بیشتر عاشق خودت می کنی مخصوصا ً تو این هفته که داری حسابی تکون می خوری با هر تکونت دل مامان رو می بری حتی الانم که دارم برات می نویسم داری تو دل مامانی بازی بازی می کنی وای که چه حس فوق العاده ایه راستی روز ٥ شنبه تو منو صبح از خواب بیدار کردی و این عالی بود کلی تو دلم تاپ تاپ کردی و کلی مامان صبح اول صبح ساعت ٧:٥٠ دقیقه صبح به وجد آوردی و این عالی بود به خاطر تمام حس های خوب و بی نظیری که به مامان دادی ازت ممنونم راستی تو این هفته یه اتفاق خیلی بد افتاد که حسابی همه رو به خصوص مامان و بابا رو ترسوندی راستش روز شنبه ٢ دی ماه مطابق همیشه با صدای زنگ ساعت بیدار شدم که ...
9 دی 1391
1